سلام… برای حس مرگ باید از سپیدی گفت و از عطر کافور … یا بوی خاکستری سوخته… نه از پاییز .. ولی این خفت به نام زندگی کم از مردن ندارد… من هم مرده ام ..سالهاست..مرسی عالی بود
سلام…تا به حال به حقیقت دردناک اندیشیده اید که زنده های امروزی چیزی به جز تفاله یک زنده نیستند ..حق با شماست من مدتهاست که مرده ام وآنقدر مرده ام که دیگر هیچ چیز مرگ را ثابت نمیکند …
آی آی آی…………اشتباه نکن …..این تو نیستی که مردی….این خورشیده که معلوم نیست کدوم گوری رفته…. باور کن دوباره بر می گرده…. نوشته ت رو باور نمی کنم ولی تو حرفمو باور کن!
سلام …وای خیلی قشنگ نوشتی خیلی با احساس…من که کلی کیف کردم…خیلی زیبا بود و عالی …راستش من هم یه شعرایی مینویسم به من هم سر بزن عزیزم…من خیلی کم و کوچیکم ولی خوب سر بزن…ممنونت میشم…با احساس و لطیف نوشتی..خیلی زیبا و قشنگ…نمرت بیسته…تو خودت نمره ی بیستی…طرح وب لاگت خیلی قشنگ و زیباست…همچنین مطالبش با احساسو لطیفه…به حمید او چ کو لو سر بزن..مرسی …فدات شم
سلام
جواب نه ي نه است.
………………………….
داوري ، خود بازي است.
دکتر کاشی در مطلبی تحت عنوان ” بازي گري و داوري ” به نسبت یابی این دو مفهوم پرداخته و نتایج سیاسی و عملی برگرفته است. تحلیل ایشان متکی بر تفکیک میان بازی گری و داوری می باشد. ………هرنوع داوری می تواند خود نوعی کنش گفتاری (Speech-Act) باشد………..این رویکرد به گفتگو خصلت سلطه جویانه داشته تائید………..داوری مبتنی بر گفتگو خود به کنشی جمعی بدل گردد . http://tahlilrozane.blogfa.com/post-73.aspx
salam doost khobam
weblog khili zibai dari
khili khosham omad
sheret ham ghashang booda vali eahsas mikona ye jorai marmoz bood .. darkesh baram sakht bod
nemidoonam shayad bayad postaye ghabli ro bekhonam
be har hal khoshal mihsam be man ham sar bezani
arsti age doost dari Id mano add kon ta har vaght up mikoni bakhabar besham
mamnoon nas_raz_dar@yahoo.com
سلام دوست عزيزم خوبي
اميدوارم تابستون خوبي رو پشت سر گزاشته باشي و با دلي سرشار از مهر و محبت به سراغ فصل برگريز پاييز زيبا و دلگير بري
شب بارانی
آسمان در عصیان
خانه مان بس تاریک
من بیدار اما
بیقرارم امشب
غرشی میآید
نعره ای پوست شب می درد از هم
در خیابان شب نغمهای جاری نیست
نعره اما بیشتر
این صدا از دلم است
این صدا تجربه تلخ همه اعصار است
نالهی وجدان است…
نونوايي اول مهري سرش شلوغه اگه نون مي خوايي بدو بدو ! ! ! تموم شدا !؟!؟!؟
این
فصل دیگری ست
که سرمای اش
از درون
درک صریح زیبایی را
پیچیده می کند
یادش بخیر پائیز
با آن
توفان رنگ و رنگ
که بر پا
در دیده میکند
×××
هم برقرار منقل ارزیز آفتاب
خاموش نیست کوره
چو دی سال
خاموش
خود
منم!
مطلب از این قرار است ,
چیزی فسرده است و نمی سوزد
امسال
در سینه
در تنم!
سلام
جالب بود.دستت درد نکنه.
وقت کردی به ما هم سربزن خوشحال میشم.
از طرف وبلاگ کرجیها.
خوبه…بعد از یه ماه…خوبه…
البته حق داری فکر کنی دلم خوشه…
مرد خربزه فروش و سهراب و دل خوشو که یادته؟
اا…راستی خربزه کیلویی چنده؟
راستی چرا اول مهر مردی…
مگه اول مهر حلول پاییز نیست؟
حرف مردن همیشه دلمو به درد میاره 🙁
سلام
خوبی
دوست داشتم به من سر زدی لا اقل پستو میخوندی چون دوست داشتم جوابشو میدادی
خوب خیلی تلخ نوشتی خیلی
خوب می بینمت
راستی اومدی حتمن سوالمو جواب بده
بابای
ma salhast ke mordehiim
سلام
چرا اینقدر نا امید؟
سلامی به سردی مرگ مردنی از پناه مردگان به تو که من هم همانند تو سالهاست که مرده ام این باور ما مردگان زنده نماست
سلام… برای حس مرگ باید از سپیدی گفت و از عطر کافور … یا بوی خاکستری سوخته… نه از پاییز .. ولی این خفت به نام زندگی کم از مردن ندارد… من هم مرده ام ..سالهاست..مرسی عالی بود
سلام . مرگ را نظاره میکنم و زندگی را اینگونه زیستنم سردتر از زندگیست . تا درودی دوباره بای بای
سلام…تو باید تازه اول پاییز زنده تر بشی که؟…امید …امید … امید
اگه خودت باور کنی بقیه هم باور خواهند کرد! همه چیز بستگی به تو داره …
salam azizam
khofi?
baba che ajab :O yadi az ma kardi omadi 😀
سلام
این نسل سوخته ما همه مدتهاست که مرده اند
مردنت را باور دارم و پر پر شدن آرزو هایت را
نگفته بوده !!!
حالا چند وقت میشه انطوری شدی…
آخه این چیزا چیه میگی، شایدم درست میگی موفق باشی
سلام…تا به حال به حقیقت دردناک اندیشیده اید که زنده های امروزی چیزی به جز تفاله یک زنده نیستند ..حق با شماست من مدتهاست که مرده ام وآنقدر مرده ام که دیگر هیچ چیز مرگ را ثابت نمیکند …
آی آی آی…………اشتباه نکن …..این تو نیستی که مردی….این خورشیده که معلوم نیست کدوم گوری رفته…. باور کن دوباره بر می گرده…. نوشته ت رو باور نمی کنم ولی تو حرفمو باور کن!
تبریک میگم!
شوخی نمیکنم
مرگ تازه شروعه
راستی….من هیچوقت اولین و بهترین نبودم رفیق…..یه نگاهی به اطرافت بنداز…..من گم شدم!
باورم را از من گرفته اند…..هیچ می دانی؟
سلام
مرسی سرزدی
خوشحالم کردی و خوشحالم اومدی نظرتو گفتی
می بینمت
بابای
سلام دوست عزیز وبلاگت خیلی مطالب پرباری داره منتظر کار بعدیت هم هستم
حتی اگر هم مرده باشی،بدان :مرگ پایان کبوتر نیست!مرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد.”…ولی این حرف را نزن!تو زنده ای!قدر زندگی را بدان
شاید بشه باور کرد …..
سلام
هم از وباگ خودت لذت بردم و هم از لینکایی که گذاشته بودی.. واقعا خسته نباشید.. باتزم میام..
راستی لینکیدم با اجازه البته…
یا حق
بعد از 18 روز برگشتی؟!
من که باورم نمیشه ، تو ، تو مرده باشی؟؟؟ نه….
مرسی، خیلی لذت میبرم هر وقت میام و به وبلاگت سر میزنم 🙂
سال ها هست که ديده ی من رفتی و ليک/جانم از مهر تو آکنده هنوز
سلام دوست عزیز
آپدیت شد
خوشحال میشم تشریف بیارید
منتظرم
به امید دیدار
اين فرداها که حتما روزهای مهمی نيستند…..هستند؟
سلام …وای خیلی قشنگ نوشتی خیلی با احساس…من که کلی کیف کردم…خیلی زیبا بود و عالی …راستش من هم یه شعرایی مینویسم به من هم سر بزن عزیزم…من خیلی کم و کوچیکم ولی خوب سر بزن…ممنونت میشم…با احساس و لطیف نوشتی..خیلی زیبا و قشنگ…نمرت بیسته…تو خودت نمره ی بیستی…طرح وب لاگت خیلی قشنگ و زیباست…همچنین مطالبش با احساسو لطیفه…به حمید او چ کو لو سر بزن..مرسی …فدات شم
سلام . بابا چی شد یهو . اینجا کجاست . آپ کردم . سر بزنی خوشحال میشم . تا درودی دوباره بای بای
این شعرو اونجا هم خوندم …. مرسی بابت لینک جدید .
مست ز رقص راهبانه ای در اندیشه های خداگونه…..
ای کاش رویاهایمان روزی حقیقت می شدند
تنگنای سینه ها دشت محبت می شدند
سادگی مهر و وفا قانون انسان بودن است
کاش قانون هایمان یکدم رعایت می شدند
مرگ پایان کبوتر نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اشک های همدلی از روی مکر است و فریب
کاش روزی چشمهایمان با صداقت می شدند
روزی از غم می شود ویران دلم
ای کاش بین دلها غصه ها مردانه قسمت می شدند
یک نفر دیشب مرد
و هنوز نان گندم خوب است
و هنوز
آب می ریزد پایین اسبها می نوشند…
سلام
جواب نه ي نه است.
………………………….
داوري ، خود بازي است.
دکتر کاشی در مطلبی تحت عنوان ” بازي گري و داوري ” به نسبت یابی این دو مفهوم پرداخته و نتایج سیاسی و عملی برگرفته است. تحلیل ایشان متکی بر تفکیک میان بازی گری و داوری می باشد. ………هرنوع داوری می تواند خود نوعی کنش گفتاری (Speech-Act) باشد………..این رویکرد به گفتگو خصلت سلطه جویانه داشته تائید………..داوری مبتنی بر گفتگو خود به کنشی جمعی بدل گردد .
http://tahlilrozane.blogfa.com/post-73.aspx
مرا گر خود نبود این بند شاید روزی همچو یادی دور و لغزان میگذشتم از فراز خاک پست….جرم اسن است..جرم این است…..
سلام . من به روزم . قالبت درست شد .. مبارک باشه .
سلام
توجه کردی در هر دو دوره وبلاگنویسیت خوب میای جلو ولی به این جاها(یعنی سه چهار بعد)که می رسی ناامیدی همه وبلاگتو می گیره.
ممنون از سرزدنت!
سلام .زیبا بود منم پاییز دوست دارم
امروز وقتی فهمیدم که دیگر وجود مرا نمیبینی .
حس کردم که مرده ای متحرک هستم .
خوشحال میشم تبادل لینک کنی
salam doost khobam
weblog khili zibai dari
khili khosham omad
sheret ham ghashang booda vali eahsas mikona ye jorai marmoz bood .. darkesh baram sakht bod
nemidoonam shayad bayad postaye ghabli ro bekhonam
be har hal khoshal mihsam be man ham sar bezani
arsti age doost dari Id mano add kon ta har vaght up mikoni bakhabar besham
mamnoon
nas_raz_dar@yahoo.com
سلام
جالب بود !
زمستان است… و به همین دلیل ما دچار مرگ زودرس شدیم همه خشکیدیم …ومن در انتظار بهار می مانم
سلام دوست عزیز
وبلاگ بسیار زیبائی دارید.به منم سری بزنید.خوشحال میشم.
موفق باشی
باور می کنم …
سلام دوست عزیز
آپدیت شد
خوشحال میشم سر بزنید
منتطرمممم
به امید دیدار
سلام دوست عزيزم خوبي
اميدوارم تابستون خوبي رو پشت سر گزاشته باشي و با دلي سرشار از مهر و محبت به سراغ فصل برگريز پاييز زيبا و دلگير بري
شب بارانی
آسمان در عصیان
خانه مان بس تاریک
من بیدار اما
بیقرارم امشب
غرشی میآید
نعره ای پوست شب می درد از هم
در خیابان شب نغمهای جاری نیست
نعره اما بیشتر
این صدا از دلم است
این صدا تجربه تلخ همه اعصار است
نالهی وجدان است…
نونوايي اول مهري سرش شلوغه اگه نون مي خوايي بدو بدو ! ! ! تموم شدا !؟!؟!؟
آره….!
سلام دوست عزيز
چرا اينقدر نا اميد
هر چند تو اين اوضاع احوال براي كسي اميد زيادي نمي مونه
من آپ كردم خوشحال مي شم نظرت رو بدونم
و اینکه می بینی تن بی روح من است…چون تو آن را با خود بردی…
سلام، آپ هستم.
تولد قصلت مبارک سری هم به من بزن
فصل پاییز اومده با همه ی دلتنگی هاش
خیلی قشنگ بود. مرصی
سلام آّپ هستم
این
فصل دیگری ست
که سرمای اش
از درون
درک صریح زیبایی را
پیچیده می کند
یادش بخیر پائیز
با آن
توفان رنگ و رنگ
که بر پا
در دیده میکند
×××
هم برقرار منقل ارزیز آفتاب
خاموش نیست کوره
چو دی سال
خاموش
خود
منم!
مطلب از این قرار است ,
چیزی فسرده است و نمی سوزد
امسال
در سینه
در تنم!
خیلی عالی هست..
سلام
من کاملا اتفاقی وارد وبلاگتون شدم خوشحال میشم به وبلاگ منم سر بزنید
خسته نباشی
راستی این متن واقعا عمق غم انگیزی داره
موفق باشید