به کجا چنین شتابان؟
«به کجا چنین شتابان؟»
گَوَن از نسیم پرسید
«دلِ من گرفته زینجا
هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان؟»
«همه آرزویم، اما
چه کنم که بسته پایم…»
«به کجا چنین شتابان؟»
«به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم»
«سفرت به خیر! اما، تو و دوستی، خدا را
چو ازین کویرِ وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفهها به باران
برسان سلامِ ما را»
– محمدرضا شفیعی کدکنی
وای چه شعر قشنگی بود
سال نوت مبارک
سلام
آفرین
به ما هم سر بزن
بگو سلام ما رو هم برسونه
سلام
پيشاپيش سال نو مبارك.
وبلاگ زیبایی دارید. این شعر هم شعر بسیار زیباییست که به انتخابتون تبریک می گویم, ولی این شعر از استاد شفیعی کدکنی است نه اخوان ثالث. شاد باشید.
این شعر فکر میکنم متعلق به شفیعی کدکنی باشد نه اخوان
ghashange merci ke yadavarish kardin
دلبر به من رسید و جفا را بهانه کرد
افکند سر به زیر و حیا را بهانه کرد
آمد به بزم و دید من تیره روز را
ننشست و رفت تنگی جا را بهانه کرد
رفتم به مسجد از پی نظاره رخش
بر رو گرفت دست و دعا را بهانه کرد
آغشته بود پنجه اش از خون عاشقان
بستن به دست خویش حنا را بهانه کرد