علتِ اجرای نادرستِ سیاستهای اقتصادی و شکست کشورها در نیل به توسعه، در یک کلمه نهفته است: دوراهیِ سیاستمدار: حفظ کارایی، یا حفظ حکومتِ گروه خاص!
مشکلِ سیاستمدار، عموماً کمبود علم و دانش نیست؛ مشکل، دوراهیِ حفظِ قدرت سیاسی از طریق قربانی کردن منافع عمومی یا تامین منافع عمومی و از دست دادن تدریجی قدرت سیاسی است. این دوراهیِ سیاستمدار است که سرنوشت کشور را تعیین میکند.
***
رشد، تحت نهادهای استثماری محدود است؛ نه فقط به دلیل فقدان پیشرفت فنآورانه، بلکه به این خاطر که به درگیریهای درونی میان گروههای رقیبی که میخواهند اداره حکومت و منافع استثماری ناشی از آن را بهدست آورند، دامن میزند.
***
ممالکی چون بریتانیا و ایالات متحده آمریکا به آن دلیل ثروتمند شدهاند که شهروندانشان، حلقهی بسته و تنگ فرادستان صاحبِ قدرت را شکستند، حاکمیت آنان را سرنگون کردند و جامعهای بنا نهادند که در آن حقوق سیاسی به گونهای فراگیر توزیع شده، حکومت نسبت به شهروندان پاسخگو بوده و بخش وسیعی از مردم میتوانند از مزیّت فرصتهای اقتصادی بهرهمند شوند.
کتاب: چرا ملتها شکست میخورند؟
نویسندگان: دارون عجم اوغلو-جیمز ای رابینسون
مترجمان: محمدحسین نعیمیپور-محسن میردامادی
ناشر: انتشارات روزنه