هذیان در ۹۹ درجه
غرقه در خواب فراموشی درد
و در اوج لذت
ناگهان مییابم
که سرانجام شبی-شامگهی خواهم مرد
و در این روزن تاریک خیال
هیچ
جز آن خلاء سرد زمستانی نیست
آری آری ز سحرگه تا شام
خندهی خسته و شوم شیطان
به قدمهای من است
و به لکنتهایی است
که بشر از پی ادراک جهان آورده است
و هم اکنون دیگر
دست ما رو شده است…
– ارشیا س.