دوست داشته شدن را گدايی نکردم. خواستم که خدايم و خودم دوستم داشته باشند. اين خواستن خيلی چيزها را به دنبال داشت. تلاش برای شناخت و آگاهی، به ياد آوردن فراموش شدهها، آرزوها، بايدها و نبايدها، واقعيتها و حقايق زندگی، تجزيه و تحليل و… در نهايت برداشتن قدم. آغازی دوباره برای ساختنی جديد. در زندگی ناگزير از آنيم که بارها و بارها شروع کنيم. دوست داشتن را به گونهای تازه و زيبا تجربه کردم.
کس نخوارد پشت من جز ناخن انگشت من
تحمل تنهايی از گدايی دوست داشتن آسانتر است
– ناشناس
سلام…
مطلب قشنگی بود
ولی…
دوست داشتن …گدایی کردن نیست
به همون اندازه که پیشکش میکنی…دریافت خواهی کرد.
موفق باشی
بمن هم سر بزن.
سلام .
دوست داشتن خويشتن، تنها پايه واقعى براى دوست داشتن هرچيز و هر كسى در جهان است.
موفق باشی
زیبا بود