خوابام خالی و چشمهایم خالی از تو میشود
مردمکهایم مملو از علامتهایی است،
که جوابشان تهی مانده است
از خواب خداحافظی میکنم،
و به سپیده سلامی
کمی از خودم فاصله میگیرم،
و آنطرفتر کنار رویای تو مینشینم،
بعد از چند ساعت…
دوباره به کنار خودم میآیم، مینشینم،
حرفهایم را در آینهی چشمانت میگذارم
مثل خودت تبسمی بر لب دارند
و مرا با شکوفه و شعرقاب میرگیرند
غروب میشود، ستاره میشوی، پرنده میشوم…
– ناشناس
سلام
پادشاه فصلها…
پاییز…
خوش به . مرد پائیزی عزیز
باز میری پیشش پرنده که شذی