زیر و رو شدن
از صبح تا شب، خود را نهان کردم از چشم مردم
نمیدانستم چه بر سرم میآید
فقط زنده بودم، به سختی نفس میکشیدم
در یک کلام… داغان
از دهن من صدایی نمیشنوی
دیریست که عمر را
واژگونه گذراندهام
در تماس دست انسانها
پوستم سرد است
این قلب خونبار
چندان نمیتپد
سوگند خاموشی خوردم و اکنون
حتی وقتی به صدای بلند میاندیشم، نمیشنوم
نوری نیست، چراغ را میافروزم
با لبخند بیروحی، تاریکیاش را میپوشم
به سوی زندگی میخزم
اعصابم کار نمیکند
من زیر و رو شدهام
اکنون آن مرد را ببین
پریده رنگتر است
اما به هوش میآید
گلویش گرفته
دیریست که حرف نزده
کلمات را میتواند سر راست از دهان من بشنود
و با این کلمات میخوانم
از درون ابری که مرا پوشانده، واضح ببینم
فقط کمی مجال بده، بعد نام مرا بگو
اکنون دوباره میتوانیم صدای خود را بشنویم
من دستم را به سوی روز دراز کردم
هنگامی که همهی ابرها را
باد برده است
من با توام
میتوانم نامت را بگویم
اکنون میتوانیم
دوباره صدای خود را بشنویم
او در کنجی خزیده
اما هنوز صفحهی تلویزیون سایه روشن میزند
جریان بیپایان یاوه
تا نفرین کند بر مکان
در دریای جلوه های الکلی
جانوری که خودش را نابود میکند
در انتظار شکستن موج هاست
او محصور در خشم آتشین
بر آستانه ایستاده
به درون کوره پرتاب شده تا
نفرین کند به مکان
او تکه تکه شده
اما هنوز پردهی تلویزیون سایه روشن میزند
در انتظار شکستن شعلههاست.
– Pink Floyd
قطعا موافقم برای جدای دین از سیاست.. و همیشه بودم.. بقول خود شما برای اینکه احترام دین رو هم نگه داریم باید همین کار رو کنیم…
بی کرانگی در بی رنگی است و شاید شیشه واسطه ای است بی رنگ برای پذیرش شکلها و رنگهای زندگی ما ..
سلام متن جالبی از پینک فلوید بود که جذاب و خواندنی بود… سوگند خاموشی خوردم و اکنون که به صدای بلند می اندیشم نمیشنوم … در این جملات ادم خودش رو می بینه .
و اما نوشتید :نه اینکه نخواهم ،نمیتوانم !!! و من در این سوال بر جا موندم که چی رو؟! اینکه : گل نیلوفری” زنده” به” مرداب “توئی؟! اگر قابل دونستین برام بگین ممنون میشم
باز هم ممنونم از حضور همیگشی و گرم شما در آشیانه شعر
موفق باشید
واسه تو کسالت بار آیا ؟
دروود
ترجمه زیبایی بود …
متفاوت تر از قبل می نویسی بهتر بگویم ترجمه ها خط مشی دیگری به بلاگت داده اند.می دانی وقتی از کسی ترانه ای یا شعر خاصی در بلاگت می نویسی کسانی که با خانه ات سر می زنند گاهی دلشان برای صفای صاحب خانه تنگ می شود.باز هم از شعرهای خودت بگو
شعر زیبا بود که ترجمه اش خوب از آب دراومد.
ولی از شوخی گذشته عالی بود
سوگند خاموشی خوردم و اکنون….
فقط کمی مجال…
هماره برقرار!
سلام.
اولین وبلاگتونو که داشتم باز میکردم با خودم داشتم می گفتم که چرا از کلمه autumn استفاده نکرده؟
یهو دیدم یه لینک دیگه جلو چشممه ! جالب بود!
موفق باشی.
سلام مثل قبلی خوب بود شعر هایی که می نویسی از عشق سر شار هست به همین دلیل من درست درکش نمی کنم چون قلبم از فولاد است
ولی ممنون که سر زدی و معرفتت رو نشون دادی
سلام خسته نباشی مثل شعر قبلب زیبا و تو دل برو بود خوشحالی رو برات آرزو می کنم
سلام ممنونم از توضیح شما اما اینکه چگونه ببینیم و چگونه فکر کنیم از درون خود ما سرچشمه میگیرد و میگویند انسان آن چیزی است که خود تصور میکند و امید که خواستنها و توانستنها را جایگزین”نمیتوانم “کنید و به بودن خود شادمانه نگاه کنید
آرزومند شادیهایتان
موفق وشاد باشید
من هي ميام اينجا و اين تصوير پاييز برايم جذابيت دارد…
سلام…کجایید…
دیگر به سراغ ما نمی آیید؟
به یاد کسی که عاشق پینک فلوید بود و من هیچوقت نتوانستم او را از نزدیک ببینم، شما را دعوت می کنم که وبلاگم را ببینید
ممنون که سر زدید
من همیشه عاشق پاییز بودمو هستم
خوشحال میشم همیشه به من سر بزنید
چون با وجود شما پاییز اوج میگیرد